نام رمان : حرارت قلب
نویسنده : مهدیه mhk کاربر انجمن نودهشتیا
حجم کتاب : ۰٫۹ (پی دی اف) – ۰٫۱ (پرنیان) – ۰٫۷ (کتابچه) – ۰٫۱ (ePub) – اندروید ۰٫۶ (APK)
ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK
تعداد صفحات : ۷۹
خلاصه داستان :
یک دختر مثل تمام دخترای دیگه پر از احساس اما دختر داستان ما فرق میکنه ، مجبور میشه جلوی عشقش نقش زنی دیگه رو بازی کنه نقش همسر سابق عشق رو …
قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)
پسورد : www.98ia.com
منبع : wWw.98iA.Com
با تشکر از مهدیه mhk عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .
دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)
دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)
دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)
دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)
قسمتی از متن رمان :
خیلی میترسیدم خدایا چرامن بدبخت اینقدرگرفتاری دارم واقعاهرچی سنگه مال پایلنگه باترس وارد بیمارستان شدم یعنی من باورم نمیشه که الان شوهری دارم کهاینجابستریه شوهری که به صورت غیابی صیغش شدم اونم یکسال اروم وارد راهروشدم ازدور اقای قدیری رودیدم بادیدنش یاداولین ملاقاتمون افتادم تویک کافی شاپ در سارییادحرفهاش که گفت من شمارومیشناسم ولی شمانه شما مریم ریحانی هستید لیسانسهنرپدرتون فوت شدن والان هم باتنهامادرتون زندگی میکنیدالبته زندگی نه چون ایشونتواسایشگاه بستریند وشمابرای خرج ومخارجتون تاحالا خیلی کارهاکردیداز نظافتخدمتکاری پرستاری
دیگه نتونستم تحمل کنم گفتم اقای محترم همینطورکه گفتیدمن شمارونمیشناسم ولیخودموچرانمیدونم چرااین حرفهارومیزنید میخوایدمنوتحقیر کنید یانه ولی بگم موفق شدید وسط حرفم پرید گفت اینطوری نیست دخترم من خواستم بگم یک کاری برات دارم که ازاین کارهای سخت به مراتب راحت تره وپول خوبی بهت میدم
گفتم چه کاری گفت بزار از اولش بگم من وهمسرم فرشته با سختی زیاد ازدواج کردیمولی خدابه مابچه نمیداد تا اینکه بعد از ۱۰ سال دوا درمون یک پسر داد که اسمشمگذاشتیم ارتان یعنی برکت چون برکت زندگیمون بود اینقدر دوستش داشتیم که از هیچیبراش دریغ نمیکردیم حتی فرستادیمش امریکا فوق لیسانسشو گرفت معماری بعدم برگشتوباعث افتخارمنوفرشته شد تا اینکه بایک دختراشناشد که اونو بدبخت کرد اینقدر دوستش داشت که دیوانه وار بود ومن تا حالا این علاقه روندیده بودم اصرارمیکرد بریم خاستگاری ولی من قبول نکردم وحتی برای باراول بهش سیلی زدم اینوکه گفت اهی کشید …